شاید شب تموم شد،خدارو چه دیدی
دوشنبه هشتم اردیبهشت ۱۴۰۴، 0:23
امروز روزِ خوبی بود؟ نمیدونم
صبح وقتی تو اتاق رِست خواب بودم با صدای گریه ی یکی از همکارا بیدار شدم
مادرش حالش خوب نیست، وضعیت کبدش خرابه و دیر متوجه شدن
این مدتی که میرم سرکار ازین یهویی خراب شدنا، یهویی ویرون شدنا و یهویی رفتنا زیاد دیدم
مثلا تو یه شب آروم پدری برای ناخوشی کوچیک دختر بچه ی ۹ ساله اش میاد آزمایش بده و خوشحال ازینکه پنج تا بچه ی قد و نیم قد داره ولی با جواب آزمایشی که احتمالا نشونه ی سرطانه به ناگهان دنیاش ویران میشه
خبرای بد زیاد شدن یا چون بیشتر دیده میشن فک میکنیم زیادن؟!
پنکه سقفی میچرخه ولی بازم گرممه ، خوابم نمیبره خوبیش اینه فردا صبح شیفت نیستم
تلویزیون روشنه ، اخبار جنوب رو نشون میده و قربانی میخونه:
من اون شهرِ دورم ،که دریا نداره
که بی تو غروبم ،تماشا نداره
من اون شهر دورم پر از جای خالی..
نویسنده: گندم