روزمرگی های یک دختر تنها

چهارشنبه هفدهم آبان ۱۴۰۲، 23:18

امشب ازون شباست که از ترس تنهایی خوابم نمیبره

هی به خودم تشر میزنم بچه نشووووو ولی باز بچه میشم

گلوم میسوزه و این سرماخوردگی مسخره دو روزه گریبانم رو گرفته

مامان امروز زنگ زد و گفت بچه دایی به دنیا اومد

خوشحال شدم... زیاد...

برای پس فردا بلیط گرفتم برم خونه

قطعا همه جمع میشن خونه دایی

ولی من نمیتونم برم

چون سرما خودممممم:/

.

سکوتِ خونه رو صدای قمیشی میشکنه

🎶تو بارون که رفتی، شبم زیر و رو شد

یه بغضِ شکسته،رفیقِ گلوم شد..

سرم رو میبرم زیر پتو

چرا خوابم نمیبره..

.

نویسنده: گندم نظرات:
© روزمرگی های یک دختر تنها